به گزارش راهبرد معاصر؛ گفت و شنودهای کنایهآمیز این روزهای اصلاح طلبان و اعتدال گرایان میتواند به انحاء مختلف مورد واکاوی قرار گیرد. شاید درک بهتر چرایی این کنایه پراکنیها و البته گاها مواضع صریح و نقادانه از سوی دو جریان اصلاحات و اعتدال نسبت به یکدیگر، جز با تدقیق در ساختار گفتمانی دولت روحانی، و روند رو به زوال سرمایه اجتماعی جریان اصلاحات میسر نباشد. برخی از اصلاح طلبان، دولت روحانی را «رحم اجارهای» میدانند که نتوانسته اهداف آنان را محقق کند. «کاندیدای اجارهای» کلیدواژهایست که در انتخاباتهای گذشته میان گروه های اصلاح طلبی کاربردهای فراوانی داشته است. اصلاح طلبان با همین کلید واژه توانستند انتخابات سال 92، 96 و مجلس دهم را پیروز شده و انزوای پس از فتنه 88 را دور زده، تا بار دیگر وارد عرصه سیاسی کشور شوند.
حسن روحانی مهمترین مهره تحت حمایت اصلاح طلبان در اتخاذ چنین سیاستی بود، اما در نتیجهی عملکرد ضعیفش نتوانست مطابق انتظار جریان اصلاحات ظاهر شده و خونی تازه را به کالبد سیاست نیمه جان اصلاحات تزریق کند. لیست امید هم که با اجاره کاندیداهای غیراصلاح طلب سعی کرد پایگاهی در مجلس دهم ایجاد کند، هر چند اکثریت مجلس را در دست داشت اما نتوانست آینده روشنی را برای حامیانش بسازد. از این رو خود مایهی اختلاف جدی میان اصلاح طلبان شد. حس ناخوشایند ناهماهنگی میان کاندیدهای اجاره ای و اصلاح طلبان تا آنجا افزایش یافت که شورای عالی اصلاح طلبان که مبدع چنین طرح هایی بود را به انحلال کشاند!
ششمین کنگره حزب ندای ایرانیان که هفته گذشته برگزار شد، پایانی بر آبروداری غربگرایان در بروز بسیاری از اختلافها میان جریان اصلاحات با دولت بود. صادق خرازی دبیر کل حزب ندای ایرانیان در سخنانی بیان کرد که «نباید نسخه های انتزاعی برای درمان دردها تبیین کنیم. نمیشود مسائل فلسفی و انتزاعی را برای اقتصاد پیش برد. ما اشتباه کردیم. باید از رئیس جمهور اجارهای خودمان توبه کنیم».
این سخنان دبیرکل یک حزب اصلاح طلب سبب شکسته شدن سکوت دولتی ها شد؛ محمود واعظی رئیس دفتر رئیس جمهور در گفتگو با خبرگزاری دولت، کاربرد کلیدواژه کاندیدای اجاره ای از سوی اصلاح طلبان را برنتابید و گفت: «یکی از مسئولان ستاد انتخاباتی حسن روحانی در سال ۹۲ بودم، یادم میآید صادق خرازی در هیچ جای ستاد نقشی نداشت. بنابراین اثبات کند برای روی کار آمدن رییس جمهوری چه کار کرده که چنین اظهاراتی داشته است. محمدرضا عارف در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم تا روز سه شنبه قبل از رأیگیری کاندیدای اصلاح طلبان بود آن زمان نظرسنجیها فاصله معناداری میان رای روحانی و عارف را نشان میداد به طوریکه روحانی جزو نفرات اول و دوم بود. اصلاح طلبان و از همه بیشتر سید(محمد خاتمی) دیدند عارف شانسی برای رقابت ندارد گفتند کنار برود. اصلاح طلبان آزاد بودند به قالیباف یا کسی دیگری رأی دهند اما مردم روحانی را انتخاب کردند... اصلاح طلبان با نگاهی به گذشته ببینند قبل از این دولت چه شرایطی داشتند و فعالیتهای آنها در چه حدی بود. این دولت همفکران آنها را در استانداریها و سمت معاونت وزیر به کار گرفت و امروز به جای تشکر، طلبکار هم شدند و حرفهای بیربط میزنند و الان که زمان انتخابات شده در پی یک سری حرفهای بی پایه و اساس هستند».
نزاع میان رئیس دفتر روحانی و اصلاح طلبان به اینجا ختم نشد و خرازی در گفتگویی با یکی از رسانه های اصلاحات در واکنش به اظهارات واعظی گفته است که «دلم می خواست حرف های آقای واعظی را تأیید کنم و بگویم اصلاحات نقشی در روی کار آمدن روحانی نداشته اما افکار عمومی این را نمی پذیرد...! مشکل آقای واعظی این است که درکی از جنبشهای اجتماعی و سرمایههای اجتماعی ندارند و تصور میکنند چند نفر محدودی که دور ایشان در ستاد انتخاباتی جمع شدند باعث پیروزی آقای روحانی شدهاند و ایشان هم لطف کردند و سهمی از قدرت به اصلاح طلبان دادند... اکنون هم جریان اصلاحات خوشحال خواهد بود که آقای واعظی مسئولیت تمام و کمال این دولت را بپذیرند و به مردم اعلام کنند؛ دولتی که حاصل آن در ۴ سال گذشته ناکارآمدی و بحرانهای اقتصادی و معیشتی برای مردم بود ربطی به اصلاح طلبان نداشت».
بالا گرفتن مشاجره دولت و اصلاح طلبان تا آنجا پیش رفت که خرازی اعتراف کرد: «ناامید کردن بیش از ٢٣ میلیون و تضعیف سرمایه اجتماعی یک جریان سیاسی ریشهدار طی ۴ سال گذشته، کار بزرگی بود که آقای واعظی و حلقه محدود اطراف ایشان به خوبی موفق به انجام آن شدند. آقای واعظی فکر میکند دولت ملک شخصیشان است و به جای شایستهسالاری، مسئولیتهای دولت را به عنوان هبه و لطف به این و آن تقسیم میکنند. نتیجه این شده است که باندبازی و قبیلهگرایی و رفاقت با آقای واعظی و اعضای ستادشان، جایگزین شایستهسالاری در دولت شد و ناکارآمدی و ناهماهنگی به خصوص در حوزه اقتصادی اولین نتیجهی سوءمدیریت بود، در نتیجه کشور قربانیسهم خواهی حلقه کوچک آقای واعظی و دوستانشان شد».
کمتر از شش ماه مانده به انتخابات ریاست جمهوری سیزدهم، مرزبندی اصلاحطلبان با دولت برآمده از اصلاحات در حال نمایان شدن است. اظهار نظر قطعی درباره اینکه این مرزبندیها صوری و ناشی از تقسیم کار اصلاح طلبان برای برائت از ناکارآمدیهای دولت منسوب به آنها بوده و یا واقعی است، کمی زود است. اما آنچه اکنون در سپهر سیاسی کشور در جریان است نشان میدهد دست کم بخشی از اصلاحطلبان برای عبور از روحانی صف آرایی کردهاند. به هر شکل آنها میکوشند در مقام منتقد دولت، برای مبارزات انتخاباتی حرفی برای گفتن داشته باشند. بنابراین، پیش از آنکه این فضا را به رقبای سیاسی خود بسپارند، چرا خود مدعی و منتقد دولت نباشند؟ اینکه افکار عمومی پس از هشت سال دفاع چشم بسته اصلاحطلبان از دولت اعتدال، اکنون نقد آنها را صادقانه ارزیابی کند، هم محل تردید است، اما رفتارهای سینوسی جریان اصلاحات با روحانی خصوصاً در ماههای پایانی دولت او نکتهای است که اکنون ظهور و بروز بیرونی پیدا کرده و انتظار میرود در ماههای آینده شیب تندتری به خود بگیرد. نکته مهم و البته تاسفآور اینکه اعتراف علنی این روزهای کنشگران حزب اعتدال و توسعه و اصلاح طلبان بر ناکارآمدی 8 ساله دولتشان دیگر دردی از این ملت دوا نمی کند. اصلاح طلبان هم با توضیح واضحات قصدی جز جلب مجدد آراء مردمی ندارند و گرنه همه می دانند فریاد ناکارآمدیهای دولت پیشتر بارها و بارها از حنجره منتقدان شنیده شده و پاسخی از سوی هیچکدام از مدعیان دولتهای یازدهم و دوازدهم را در پی نداشته است.
اصلاحطلبان اگرچه مدام در حلقههای درونی خود دچار گمانهزنیهای مختلف برای چگونگی حضور در انتخابات هستند، اما چالش اصلی آنان اقناع پایگاه اجتماعی خود برای حضور در انتخابات و رأی دادن به آنهاست. بدیهی است که کارنامه هشت ساله اصلاحطلبان سرشار از گزارههای منفی است که به شکل معناداری مردم را از آنان ناامید کرده و ارزیابیهای مراکز معتبر نظر سنجیها این گزاره را تایید میکند. دولت ناکارآمد، مجلس دهم خنثی، حاشیهساز و بی سود، شوراها و شهرداریهای ضعیف و پر تخلف و با پروندههای متعدد قضایی و ... چشم انداز روشنی از اقبال عمومی به آنها نشان نمیدهد. با این حساب شاید اصلاحطلبان برای اقناع افکارعمومی چارهای جز خودزنی از طریق نقد دولت متبوع یا ابراز پشیمانی از این حمایتها ندارند.
اصلاحطلبانِ فاقد استراتژی که روزگاری به تعبیر یکی از افراد شاخص این جریان، طیفی از سروش تا گوگوش را در خود جای داده بودند، امروزه در پی بازیابی هویت خود هستند. این در حالی است که اکنون علاوه بر چالشهای درونی، گرفتار چالش هویتی با دولت روحانی هم هستند. در روند تاکتیکی اصلاحطلبان؛ دور تسلسلی پدید آمده که این روزها بهشدت گرفتار آن هستند. اصلاح طلبان نهتنها نمیتوانند حساب خود را از حسن روحانی و دولتش جدا کنند، گزینه آبرومندِ قابل توجهی هم برای انتخابات 1400 ندارند و لذا برخی احزابشان چون کارگزاران اصرار میکنند که باید رویداد 92 و 96 را در 1400 هم تکرار کنیم و دولتی ائتلافی با گزینهای غیراصلاحطلب تشکیل دهیم؛ مسیری که اولا معلوم نیست بتواند بدنه اصلاحطلبی را همراه کند و ثانیا ممکن است همین چالشهای امروز را با شدت و حدت بیشتری دوباره برای این جریان سیاسی بهدنبال داشته باشد. ردپای این چالش را اکنون در رسانههای منسوب به این جریان میتوان مشاهده کرد. برخی همچنان و به صورت غیررسمی بر طبل تحریم انتخابات میکوبند، برخی به دشمن فرکانس تحریم میفرستند، برخی دیگر خواهان مشارکت در انتخابات هستند.
به نظر میرسد دو طیف جریان غربگرا(اصلاحات-اعتدال) دعوای مبنایی نداشته و نهایتا تحت تاثیر عملکرد دولت بایدن خواهند بود؛ چرا که نحوه مواجهه دولت جدید ایالات متحده با ایران در واپسین ماههای دولت روحانی، از حیث جلب اقبال عمومی به غربگرایان مهم است و برآیند اتفاقات هفتههای آینده، میتواند اصلاح طلبان و اعتدال گرایان را حول محور منافع مشترک و برای پیروزی در انتخابات 1400 متحد نماید. در غیر اینصورت دو رویکرد «تلاش اصلاح طلبان برای احیای پایگاه گفتمانی و سرمایه اجتماعی خود» و «اقدامات اعتدال گرایان به منظور تحمیل هزینهی دولت 8 سالهی روحانی به اصلاحات» در ماههای آینده همچنان بر شدت اختلافات خواهد افزود.